تراوش های ذهن یک مشاور

«خواننده عزیز، کپی برداری از مطالب صرفا با ذکر منبع یا لینک مستقیم مجاز می باشد.»

تراوش های ذهن یک مشاور

«خواننده عزیز، کپی برداری از مطالب صرفا با ذکر منبع یا لینک مستقیم مجاز می باشد.»

داستان غرور (6)

در بخش قبلی رسیدیم به تعریف غرور و تا حدی ویژگی های آدم مغرور را با ویژگی های آدم خودباور مقایسه کردیم. در ادامه لازم است به طور جزئی تر و با مثال های بیشتر به این مطلب بپردازم تا دوستانی که سعی دارند به کمک این مقاله «خود»شان را زیر ذره بین خودکاوی بگذارند و در احوال خودشان تأمل کنند بتوانند بهره عملی و کاربردی بیشتری بگیرند. 

 

 

اگر یادتان باشد رسیدیم به اینجا که احساس غرور شخص مغرور یا بر مبنای حیثیت و شأن و شهرتی است که کسب می کند یا بر مبنای صفات و خصوصیات ممتازی است که به اغوای «خود ایده آلی» تصور می کند دارد. چنین شخصی در تخیل هر صفت افتخارآمیز و غرورآمیزی را به خود نسبت می دهد: تقوا و پرهیزکاری، هوش سرشار، قدرت تفکر وسیع، بخشش، آرامش، متانت و هر چیز دیگر. از آنجا که تخیل نقش مهمی در زندگی این شخص ایفا می کند، خیلی برای آن ارزش قائل می شود و خود آن جزء غرورهایش درمی آید. از اینکه تخیلش می تواند پروازهای بلند و نامحدود داشته باشد و هر کم و کسری که خود ایده آلی دارد برایش فراهم سازد، احساس غرور می کند و به مردم عادی که مغزشان در سطح واقعیات محدود دور می زند –و از پروازهای نامحدود تخیل بی بهره اند- به دیده حقارت می نگرد.  

 

البته چنین شخصی اغلب علاوه بر تخیل، نسبت به سایر جریانات ذهنی و معنوی، از قبیل هوش و عقل و ایمان و اراده خود نیز غرور پیدا می کند. یا ممکن است به طور مبالغه آمیزی تصور کند آدم شکست ناپذیر، آسیب ناپذیر و پرتحملی است و همیشه سرپوشی بر روی ناراحتی های خود بگذارد و در واقع آن را در خود پنهان کند. همان مانع همیشگی انسان بر سر راه خودشناسی اش. 

 

 

«خود ایده آلی» چیزی نیست که یک مرتبه ایجاد و تمام و کامل شده باشد. قوه تخیل باید دائما برای حفظ و نگهداری و تکمیل آن کار کند. باید به وسیله سفسطه و منطق سازی، عذرتراشی، دفاع، تبرئه و توجیه و وارونه سازی و قلب واقعیت ها، تصویر زیبا و ایده آلی را که شخص از خودش ساخته است پابرجا نگه دارد. و البته به میزانی که فرد از «خود واقعی» اش دورتر باشد، بهتر از عهده این کار برمی آید! یعنی واقعیات را آنطور که هست نمی بیند بلکه آنطور می بیند که ذهن و تخیل و ادراکش آنها را دریافت می کنند. 

 

 

 

به این مثال ها خوب توجه کنید: مثلا تیپ مهرطلب که در تصور ایده آلش خود را خیلی دوست داشتنی می بیند برای اینکه خللی به این تصور و توهم وارد نشود احتیاج شدیدی به تایید دیگران و محبت و دوستی آنها پیدا می کند. حالا هرکس به او محبت نورزد، در نظرش آدمی ناشایست و خبیث جلوه می کند، در حالی که ممکن است آن شخص واقعا آدم بسیار خوبی هم باشد. 

 

 

یا شخصی با تیپ شخصیتی برتری طلب که خود را خیلی پرقدرت و متشخص تصور می کند نیاز زیادی به اطاعت پذیری و فرمانبرداری دیگران دارد. و توقع دارد که دیگران به ویژه اطرافیان و بستگان به حرفش گوش کنند، اوامرش را اطاعت کنند و بدون اجازه و مشورت او دست به کاری نزنند. بنابراین هرکس او را اطاعت کند و خدمتگزارش باشد، به نظرش آدم خوبی می رسد هرچند که ممکن است چنین شخص مطیعی دارای یک شخصیت نامطلوب باشد. 

 

 

اگر توجه کنید می بینید در این مثال ها شخص از صفاتی که به حکم «باید»های تظاهری دارد احساس غرور و لذت می کند. پس خود شما می توانید بر این مبنا هر مثالی از این جنس را شناسایی کرده و در این طبقه جا دهید و مهمتر از آن وضعیت خودتان را بررسی کنید. 

 

مادر یا پدری را تصور کنید که غرور به فداکار بودن دارد اما واقعا فداکار نیست، فردی که غرور به مردم داری و شرافتمندی دارد اما فقط در ظاهر خود را خوب جلوه می دهد و به قول معروف از پشت خنجر می زند، شخصی که غرور به دینداری و خداترسی دارد اما حتی صریح ترین احکام الهی را با انواع توجیهات به نفع خودش تحریف می کند و برخلاف آنها عمل می کند، کسی که غرور به خودخواه نبودن و کم توقعی دارد ولی به وسیله تمارض و رنجورنمایی دیگران را به خدمت خود درمی آورد، یا کسی که غرور به حسود نبودن و خیرخواهی مردم دارد اما به طور نامحسوس نسبت به دیگران حسادت ورزیده و به داراتر از خودش به هر شکلی آسیب می رساند و مثال های فراوانی از این دست.   

  

 

علاوه بر غرور به چنین کمالاتی گاهی هم انسان مغرور به داشتن صفاتی می شود که فقط از نظر خود او فضیلت است نه عقل و شرع. مثل افتخار کردن به بی توجهی به مادیات، همه بدی ها را خوب دیدن و بین انسان ها فرق نگذاشتن، به هیچ حقیقتی معتقد نبودن و همه چیز را نسبی دیدن، زرنگ بودن و فریب کسی را نخوردن (ترجمه شده همه را فریب دادن!)، به تنهایی از پس همه چیز برآمدن و به کسی اعتماد نکردن، از هیچ چیز نترسیدن، خود را مرموز و ناشناختنی جلوه دادن و همه را غافلگیر خود کردن و ... خلاصه انواع افتخارات عجیب و غریب دیگر که معلوم نیست براساس چه اصل و منطقی مایه مباهات و تعالی نفس محسوب می شوند! 

 


 

با توجه به بازخوردهایی که تاکنون دریافت کرده ام٬ خوب است حالا که به اینجا رسیده ایم فهرست وار نکاتی را یادآوری کنم و امیدوار باشم با ذکاوت و دقت خودتان معانی و مضامین صحیح و کاملی را برداشت کنید: 

 

1- فکر کردن یا مطالعه زیاد داشتن درباره اصول و قواعد خوب زندگی کردن و به انسانی خوب و کمال یافته تبدیل شدن –خواه در حوزه اخلاق باشد خواه عرفان یا دین- به خودی خود منتهی به «خوب شدن» یا «خوب بودن» کسی نمی شود. مراقب تصورات بدون پشتوانه خود باشید و به دانستن های صرف دلخوش نشوید تا راه دچار شدن به غرور را هموارتر نکنید. 

 

 

2- سعی کنید به آنچه برای بهتر زیستن می دانید خوب بیاندیشید و به تدریج -بعد از درک جوانب و تامین کردن شرایطش- عمل کنید. یا لااقل به اندازه ای دنبال دانستن باشید که اهل عمل هستید. 

 

 

3- تا زمانی که مجبور نشده اید٬ قضاوت کردن درباره دیگران را فراموش کنید –حتی در ذهنتان- یا دست کم آن را به تأخیر بیاندازید. مشغول شدن به ارزیابی دیگران ویروس خطرناکی است که فقط یکی از بیماری هایی که تولید می کند، مغرورتر شدن و فرو رفتن در توهم «عمیق» بهتر بودن است. 

 

 

4- تلاش کنید دست از کمال گرایی وسواسی بردارید و به جای ترس از ناقص بودن، اشتیاق به «بهتر شدن» و نه «کامل شدن» را در خود تقویت کنید. این مهم است که باور کنید نقص و کاستی و خلأهای مختلف درونی (وبیرونی) جزء تفکیک ناپذیر زندگی انسانی است و همه انسان ها به طور طبیعی از آن سهمی دارند. در این صورت قادر می شوید به جای تقویت کردن زمینه های غرور توهمی، با آرامش و متانت و روراست بودن با خودتان و دیگران، آهسته و پیوسته حرکت کنید و به جای هرز دادن انرژی های خود، توانتان را به طور واقعی صرف کاستن از ضعف ها و افزودن قوت هایتان کنید. 

 

 

5- اگر فردی مؤمن و خداباور هستید در اولین فرصت به بازنگری اعتقاداتتان و اصلاح کج فهمی ها و بدفهمی هایی بپردازید که به احتمال زیاد درباره خداشناسی و هستی شناسی دچارش هستید و با این تصور غلط که محتوای ذهن و تخیلات شما مبنای دینی و الهی دارد به توهمات غرورآمیز خود دامن نزنید. (به فرموده خداوند هم٬ چنین انحرافی از بدترین و خطرناک ترین کمینگاه های شیطان است). هرچه باشد ضرر توهم مورد تأیید مردم بودن به مراتب کمتر از ضرر مورد تأیید خدا بودن است! 

 

 

6- این را بدانید که مسیر خودشناسی و خودسازی –از جمله شناخت زمینه های غرور و درمان آنها- آنچنان پرپیچ و خم و دشوار است که حرکت در آن مسیر، علاوه بر نیت و اندیشه درست به داشتن ایمان قوی و تکیه گاه و پشتوانه معنوی نیاز دارد. پس توصیه می کنم پیوسته به خدا توکل کنید تا به شما نشاط، آگاهی و توان کافی ببخشد. 

 

 

7- صادقانه توصیه می کنم اگر این مطالب را خوانده اید اما به هر دلیل نمی خواهید یا نمی توانید در این زمینه بیاندیشید و برای خودتان قدمی بردارید از انکار کردن آنچه به نظرتان نامعقول نمی رسد (یا حداقل به غلط بودنش مطمئن نیستید) پرهیز کنید. گاهی حرفی را می شنویم که انگار سهم امروز ما از آموختن نیست اما اندوخته ذهن ما برای فردایی می شود که نیازمند آن می شویم. 

 

 

8- باز هم خواهش می کنم بدون رغبت و انگیزه کافی و فراهم کردن انواع زمینه های لازم دست به تغییر نزنید و شتابزده رفتار نکنید. 

 

 

موفقیت شما را آرزو می کنم  

نظرات 12 + ارسال نظر
ftemeh ghanbari جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:38 ب.ظ http://fatemehghanbari.ir

گاهی حرفی را می شنویم که انگار سهم امروز ما از آموختن نیست اما اندوخته ذهن ما برای فردایی می شود که نیازمند آن می شویم. ..
جالب بود

فاطمه یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:42 ق.ظ

اعتماد بنفس هم امکان داره مثل غرور برای اطرافیان آزار دهنده و ناخوشایند باشه؟
مهم نبودن نظرات دیگران تا چه حدی به اعتماد بنفس مربوطه و تا چه حدی به غرور؟

بله نه تنها امکان داره بلکه در مقابل بعضی از تیپ های شخصیتی قطعا همینطوره.
اما نکته اینجاست که این آزار با آزاری که نتیجه رفتار غرورآمیز شماست متفاوته یکی از مهمترین تفاوت هاش هم به هم نخوردن آرامش و استحکام روحی خود شماست که باعث میشه توان درک مسائل اینچنینی و حل آنها رو داشته باشید و باطرف مقابل ارتباط برنده-برنده بگیرید نه اینکه مغرورانه با او بجنگید. چون در هر حال احتمالا شما هم معتقدید که ارزشمندی اعتماد به نفس هم جنگیدن با مردم رو توجیه نمیکنه.
درباره سوال دوم باید بگم اگر تعریف این دو خوب براتون جا بیفته پاسخ رو پیدا میکنید... معیار، وضعیت درونی خود شماست چه به لحاظ تفکرتون و چه هیجان و احساسی که پشت این بی تفاوتی و اهمیت ندادن شماست. اول ببینید "واقعا به چه دلیل به نظر دیگری اهمیت نمی دهید؟" در مرحله بعد دلایلتون رو چک کنید که "منطقی وصادقانه ست یا توجیه و دلیل تراشی؟" اگر هم خواستید کاملا خاطر جمع بشید در مرحله آخر ببینید آیا حب و بغضتون نسبت به اون شخص روی پذیرش حرفش تاثیری داشته یا نه؟
سوالات خیلی خوبی پرسیدید، معلومه با دقت به این موضوع فکر کردید... متشکرم و براتون آرزوی موفقیت میکنم

شامانی یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ب.ظ

نوشتن میتواند مثل نفس کشیدن باشد وخواندان مثل نوشیدن اب.................
مبارک است تولد هر واژه
مخاطب به دنبال یک لقمه کوچک است.
تا فرصتی دیگر............

بسیار زیبا بود...
سپاسگزارم!

فرهاد دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:39 ب.ظ

من تمام 6 بخش از سری مطالب شما رو راجع به غرور خواندم.
واقعا جالب و مفید بود ! ممنون
امیدوارم بازم بتونم از مطالبتون چیزی یاد بگیرم.

خوشحالم و خدا رو شکر میکنم

islamiciranianmba دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ق.ظ

اصلا نفهمیدم 6تا یاددشت رو چه جوری تموم کردم.بعد از اینکه همشو خوندم چقد حالم خوب شد.
امیدوارم اگر در زمینه دیگه ای هم تخصص دارید باز هم دوستان رو بهره مند کنید.
با تشکر

islamiciranianmba دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:11 ق.ظ

من تازه فارغ اتحصیل شدم.سنم زیاد نیست
میتونم بگم تا همین گذشته نه چندان دور میتونستید منو به عنوان نماد کامل همه این چیزهایی که نوشتی معرفی کنی.1-6
شاید اگه یکسری عنایات به من نمیشد که نمیدونم چرا شدش حتی اینقدر شرح صدر نداشتم که داستان 1 رو تا اخر بخونم و اصلا بفهمم چی میگه(اینقدر شدید نوشته هاتون و واقعیت های همراهش به من درد میاورد که نمیتونستم به خواندن ادامه بدم
اما الان خط به خط نوشته هاتونو درک کردم.
یه سوالی برام پیش اومده میشه کسی غرور رو اینطوری توصیف کنه که خودش تجربه غرور شدیدی رو نداشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوشحالم که این مطالب تا این حد براتون مفید و خواندنی بوده.
در جواب سوالتون هم باید بگم: بله میشه، مخصوصا اگر بخاطر نوع شغلش عمیقا ارتباط با آدم های مختلف و تجارب عاطفی آنها رو درک کرده باشه.اما اگر منظورتون اینه که آیا خودم این تجربه رو داشتم یا نه،می گم از نوع غیر شدیدش را... بله داشتم و -اگه حواسم نباشه- دارم!

شهیده سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:55 ب.ظ

مقاله رو خوندم.استفاده کردم ولی بخش 6این مقاله برام مبهمه.مثالهایی که از غروروفردمغرورآوردین همون اضطرابهای روانجورکارن هورنای هستش وبرداشتی که من داشتم این بودکه همه ادمهایی که دچاراضطراب بنیادی هستندیه جورایی درگیرغرورن!!
کسی که مهرطلبه چطورمیتونه مغرورباشه؟این شخص میدونه که باغرورش باعث دورشدن محبت دیگران میشه!
برام جانیافتاده؟راهنمایی کنیدلطفا.

نگار چهارشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:41 ق.ظ

سلام
من چند وقته که متوجه خودایده آلی خودم شدم و خیلی منو میترسونه که خیلی با تصوراتم فاصله دارم.
دیگه اصلا به خودم اعتماد ندارم چون فهمیدم چرا هیچ کاریو به سرانجام نمیرسونم و همش میترسم و نمیدونم واقعا اهدافم مال خودمه یا برای اینکه کم نیارم گاهی هم به همه اعتقاداتم از پایه شک میکنم
آخه من بیشتر تضاد های کتاب کارن هورنای داشتم و حالا خیلی میترسم چون نمیدونم درست میشم یا شکست میخورم.
مشاوره تا حالا فرد دچار تضاد شدید رو کامل درمان کرده؟

فرشاد سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:21 ب.ظ http://heravy.blogspot.com

خوشحال میشم زمینه مشترک عقده و غرور را مشخص بیان کرده و تعریفی کاملن عام فهم در این زمینه برایم بعنوان راهنمایی مشاوره ای بدهید.
من احساس میکنم اندوخته های کنونی من با شمه ی کلی شما مغایر است..

حسن نیت شما را خواهانم.

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ب.ظ

ممنون

مرتضی دوشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 03:14 ق.ظ

سلام من 25 سال سن دارم مطالعه زیادی نداشتم در زمینه خود شناسی یا بهتره اینطوری بگم رفتار خودم رو نمیشناسم خیلی وقته سعی میکنم واقعیت خودم رو پیدا کنم یعنی درک کنم چطور زندگی در کنار مردم . حیلی وقتا تو توهم زندگی میکنم که من جایگاه بالایی دارم یا دوست دارم باشم ولی واقعیت من اینه که بسیار کند در مسیر ترقی پیش میرم. ایا این ویژگی ها میتونه خصوصیات یک ادم مغرور باشه؟اگر هست چرا اگر نیست هم چرا؟ تشکر

armita دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:45 ب.ظ

matn besiyar zibaei bood

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد