تراوش های ذهن یک مشاور

«خواننده عزیز، کپی برداری از مطالب صرفا با ذکر منبع یا لینک مستقیم مجاز می باشد.»

تراوش های ذهن یک مشاور

«خواننده عزیز، کپی برداری از مطالب صرفا با ذکر منبع یا لینک مستقیم مجاز می باشد.»

آیا خواستن توانستن است؟

آیا تا به حال جمله هایی از این دست را شنیده اید؟

"انسان قادر است به هرچه می خواهد برسد، به شرط آنکه «فقط» بخواهد." یا "کلمه هایی که بار معنایی منفی دارند را از ذهن خود بیرون کنید تا به تدریج هیجانات منفی شما از بین بروند مثلا به جای «من دچار مشکل شده ام» بگویید «فرصت تازه ای برای من ایجاد شده است» یا "تنها به احساسات مثبت خود توجه کنید زیرا توجه کردن به ناراحتی ها باعث می شود احساسات منفی بر شما غلبه کنند". 

 

وقتی کمی به اطرافم نگاه می کنم یا محتوای جلساتم با برخی از مراجعینم را در ذهن مرور می کنم به این نتیجه می رسم که سالهاست تحت عناوین مختلفی مثل روان شناسی موفقیت و مهندسی ذهن و... و به لطف ترجمه های ریز و درشت از آثار خارجی نوعی کج اندیشی یا بدفهمی نوین دارد سلامت روانی ما را تهدید می کند. و ما بدون آنکه متوجه مبانی فلسفی و خواستگاه این تفکرات یا حداقل آثار و پیامدهای آنها باشیم چه بسا به باور داشتن آنها می بالیم و اطرافیانمان را هم به این اعتقادات دعوت می کنیم.  

 

نمی دانم شمایی که در حال خواندن این مطلب هستید تا به حال چقدر مشابه چنین پیام هایی را خوانده یا شنیده اید اما این را می دانم که چنین تفکراتی روز به روز بیشتر و بیشتر در حال شایع شدن است و رسانه های عمومی شاید پیش قراول اصلی انتشار و ترویج این فرهنگ هستند. نظر شما درباره این موضوع چیست؟ تا به حال به طور جدی به درست یا غلط بودن این حرف ها فکر کرده اید؟ دلیل شما برای قبول یا رد آنها چه بوده است؟ آیا شما هم همه سرنوشت آدم را در دستان قدرتمند اندیشه اش می بینید؟ اگر بله یا خیر، چرا؟ تجربه شخصی شما از زندگی چگونه بوده است؟  

 

به نظر من – نظری که قطعا منحصر به من نیست–  این هم یکی دیگر از دروغ های راست نمای عصر ماست که آرام و بی صدا در حال دامن زدن به روان رنجوری ها و آسیب های فکری و عاطفی بخش قابل توجهی از جامعه به ویژه جوانترهاست. اینکه کسی به دلیلی دچار مشکل عاطفی (روانی) باشد به هیچ وجه عجیب و غیرعادی نیست و تقریبا همه ما به حکم آدم بودن و زندگی در دنیا در معرض انواع آسیب ها و نارسایی ها هستیم اما اینکه رنجور و غصه دار باشیم از اینکه  که "چرا نمی توانم با مثبت اندیشی و اتکا به قدرت ذهنی و روانی خودم مشکل را حل کنم" نمکی است که از سر بی فکری و بدفکری روی زخم خود می پاشیم.  

 

 

کافی است کمی توجه کنم تا در این باره ده ها مثال را فقط از زبان مراجعانم به یاد بیاورم. 

یادم است مادر تحصیل کرده ای که برای حل شدن مشکلات ارتباطی با فرزند نوجوانش مراجعه کرده بود، به شدت اظهار ناباوری می کرد که: "چطور ممکنه مادری مثل من نتونه در ارتباط با بچه اش موفق باشه، در صورتی که همیشه و از لحظه تولدش تا حالا درباره رابطه ام با بچه ام مثبت فکر کرده ام و تصویر خیلی خوب و موفقی از رابطه خودم و او در ذهنم ساخته ام!"  

 

یا جوان باانگیزه ای که دارنده مدال جهانی یک المپیاد علمی بود و در حالی که از شدت ناراحتی اشک می ریخت با تأسف زیاد می گفت: " این روزها حالم اصلا خوب نیست... این فکر دائما توی سرم می چرخه که خیلی مسخره ست منی که تا حالا هرچه که خواستم به دست آوردم نتونم از عهده حل یک سری از مشکلاتم بربیام!"  

 

یا دختر دانشجویی که مدتی بود به افسردگی دچار شده بود در تحلیل مشکل خودش می گفت: " وقتی بچه بودم پدرم فیلم راز رو نشونم داد و تشویقم کرد آینده خیلی خوبی رو در ذهنم به تصویر بکشم و من هم با ذوق و شوق تمام این کار رو کردم و... حالا می بینم  زندگیم هیچ فرقی با دیگرانی که ذهنشون رو اینطور برنامه ریزی نکردند نداره، ناکامی پشت ناکامی، تازه فکر کنم آنها وضعشون از من بهتر باشه!" 

 

یا بدتر از همه، پدری را که با افتخار بیان می کرد که چطور در تربیت فرزندانش طوری عمل کرده که آنها در هیچ زمینه ای هرگز به شکست فکر نکنند و اصلا چنین واژه ای را نشناسند!  

 

و البته این را هم بگویم که معمولا این افراد موقع بیان چنین مطالبی طوری به من نگاه می کنند که انگار حتی احتمال نمی دهند که با دیدگاه آنها موافق نباشم. و این موضوع همیشه برای من ناراحت کننده و تاسف آور است که مراجعم تصور کند من هم به عنوان مشاور و روانشناس نه تنها با این ادبیات و گزاره های غلط او موافق و به آنها معتقد هستم بلکه مسائل او را با این شاخص های غیرعلمی عامیانه تحلیل و بررسی می کنم.  

 

ممکن است شما خواننده عزیز هم یکی از طرفداران یا حتی مروجین چنین دیدگاه هایی باشید که رسیدن به اهداف مختلف را فقط و فقط نتیجه قدرت ذهن خلاق انسان و تلاش او می دانند و انسان آرزومند را با انگیزه رسیدن به موفقیت مورد انتظارش به کنترل قوای ذهنی و تمرکز کافی کردن بر روی خواسته ها و آرزوها تشویق می کنند. اگر اینطور است صادقانه از شما دعوت می کنم با مراجعه به عقل و اندیشه خودتان و تجربه هایی که تاکنون در زندگی کسب کرده اید درستی این حرف ها را بررسی کنید و تأثیرات و نتایج واقعی این باورها را -حتی در بهترین حالت- به دقت بسنجید؟ ببینید نتیجه داشتن چنین باورهایی به طور مطلق مثبت و به نفع انسان است یا رابطه ای نسبی با موفقیت انسان و منافع واقعی او دارد؟ و اگر نسبی است، با وجود چنین نسبیتی چه توضیحی برای این پارادوکس وجود دارد که «انسان می تواند با اعتقاد مطلق داشتن به یک قاعده نسبی به موفقیت و کامیابی برسد»؟!  

    

 

لطفا درباره این سوال خوب فکر کنید...

نظرات 11 + ارسال نظر
زینب یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 ق.ظ http://blog.haminaa.com

نمیشه گفت که فقط با مثبت فکر کردن به یک قضیه انتظار موفقیت رو تو اون زمینه داشته باشیم. اما بنظرم تعداد زیادی از انسان های موفقی که دور و برمان از آنها شنیده ایم همیشه این باورهای مثبت همراهشان بوده است. اینطور نیست؟

درسته معمولا این رابطه وجود داره و کسی میرسه که امیدوار و خوشبین حرکت کرده باشه اما عکس این رابطه صادق نیست. یعنی نمیشه گفت هرکس که باور مثبتی داشته حتما به موفقیت موردنظرش رسیده. و این اشتباهی است که خواستم درباره ش تامل کنیم. اول اینکه باور مثبت تنها بخشی از عوامل و شروط رسیدن به هدفه، دوم اینکه اساسا انسان همیشه به چیزی که می خواد نمی رسه و اگر تنها خودش و قدرت های خودش رو ببینه و موثر بدونه ناامیدی و سرخوردگی و بحران های روحی همیشه در کمینش خواهند بود. درسته؟

امین دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:47 ب.ظ http://amiiin.wordpress.com

همیشه اینجور جلسات و مباحث حالم رو خراب میکنه
یه حس دروغ بودن بهم میده
و جالب اینه که همیشه تنها من اینطور میشم و یواش یواش این حس رو بهم میدن که مشکل از منه! وگرنه همه که خوشحال و راضی ن

مشکل از شما نیست مشکل اینجاست که متاسفانه اکثر ما آدم ها قبل از تفکر، از هر حرفی که حتی به طور موقت ما رو شاد و امیدوار کنه و مود ما رو بالا ببره لذت می بریم و تحت تاثیرش قرار میگیریم و اینطور جلسات معمولا چنین ویژگی ای دارند.

زینب سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ق.ظ http://blog.haminaa.com

حرف شما درست. اما میدونی یاد حرف های اسکاول شین افتادم. تاجاییکه یادمه تو حرفاش همیشه اعتقاد به نیروی ایمان و باور مثبت و این چیزا داشت و یه اعتقاد خاصی هم به خدا داشت. پس فاعدتا تفکراتی مثل تفکر اون هم این ایراد رو داره. درسته؟

من خودم از ارادتمندان جدی خانم شین هستم و حساب دیدگاه عرفانی و معنوی بسیار قوی امثال ایشون رو از اینطور رویکردها کاملا جدا میدونم. اگه خوب به حرف هاش توجه کنی میبینی از یک طرف همه ش حرف از توکل به خدا و حسن ظن داشتن درباره حمایت بی دریغ او میزنه و از طرف دیگه واگذار کردن نتیجه کار به مشیت و صلاحدید او. چیزی که یه نقطه ایده آل در فهم و شعور یک انسان نسبت به خداست.
اما فضای این مباحث اتفاقا برعکسه و انسان رو شدیدا نتیجه گرا و متکی به قوای انسانی محض بار میاره. سعی کن ظاهر مشابه این دو نوع تفکر به اشتباه نیاندازدت(البته متاسفانه خیلیا اینها رو با هم اشتباه می گیرن). اولی تو رو سوق میده به مومن شدن نسبت به علم، قدرت و رحمت نامحدود خدا و دومی به "اعتقاد توهمی درباره توانایی نامحدود انسان و قوای ذهنی مطلق او و درنظر نگرفتن اراده خداوند در برابر اراده انسان!" خوب دقت کن حتما متوجه این تفاوت میشی.
راستی نتیجه رو خبر بده

احمد چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ب.ظ

من اسم روان شناسی ای که موفقیت و نیروی مثبت ذهنی را ترویج می کند روان شناسی موفقیت می گذارم. این روان شناسی در ابتدا بیشتر بر رسیدن به هدف تمرکز می کرد به خصوص که می گفت خودتان ارزشهایتان را انتخاب کنید و اولویت بندی و ... اما هرچه از عمر این ادبیات گذشت و مبلغان آن با مردم و واقعیتهای جامعه روبرو شدند موارد دیگری را هم به این متون وارد کردند مواردی مانند آرامش روحی-روانی و... اماهنوز هم اول راه است چرا؟
بسیاری از این متون تکنیکهای رسیدن به یک هدف را یاد می دهند اما آرامش روحی-روانی و به دام افسردگی نیفتادن با رسیدن به یک یا چند هدف تامین نمی شود. به عنوان مثال یونگ پس از آن که دکترای خود را می گیرد و استاد دانشگاه می شود، احساس گمگشتگی می کند و چند سال در خانه خود می ماند و دانشگاه نمی رود و به تحلیل رویاهای خود می پردازد.
چرا چنین است که آدم وقتی به یک خواسته خود می رسد پس از مدتی باز هم احساس روزمرگی می کند ؟
این روان شناسی را مقایسه کنید با روانشناسی انسان سالم که مازلو آن را مطرح کرد. او پس از مطالعه افرادی که سالم بودند دید که این افراد ویژگیهای جالبی دارند که یکی از مهمترین آنها این بود که آنها بیش از آنکه بخواهند به یک هدف خاص برسند می خواهند خودشان باشند و خودشان را شکوفا کنند و انگیزه هایشان بیرونی نیست این افراد زندگی را با همه سختی هایش می پذیرند.
اما ما آدمها معمولا تصوری که از موفقیت داریم به صراحت یا تلویح، شامل شهرت، ثروت و موقعیت اجتماعی است که اگر خوب بنگریم همه انگیزه های بیرونی هستند که حتی پس از رسیدن به آن ها خودمان بعد از یک شادی گذرا، دوباره سردرگم می شویم. چرا؟ چون انسان نمی تواند ساکن باشد و سکون او را خموده می کند اما حرکت او را شاداب و با انرژی می سازد.
افراد معمولا به دنبال ادبیات موفقیت می روند چون می خواهند "در اجتماع" موفق شوند و بسیاری از این متون به جای آنکه مسئله را از پایه حل کنند به راهکارهای عملیاتی می پردازند.
خلاصه آن که می خواهم بگویم اگر ما آدمها به دنبال این باشیم که معنای زندگی را دریابیم و از آنانی که به معنای واقعی سلامت روح و روان دارند الگو بگیریم، نیاز به القائات مثبت اندیشی و این دست سخنان نداریم و با سختی های زندگی ما هم زندگی می کنیم و جلو می رویم.

از نظر خوب و تفصیلی شما بسیار سپاسگزارم، موفق باشید

سودابه یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:26 ب.ظ

من این حالت رو که همیشه احساس مثبت داشتن موفقیت رو در ژر نداره تجربه کردم. به نظرم مثبت اندیشی صرفا یک حالت روانی باید باشه که تو اون حالت ما دچار منفی بافی نشیم! یعنی چون آدمها زود مایوس می شن و یاس شون در طی کردن راه و حتا تصمیم گیری درست تاثیر می ذاره چیزی عامیانه به نام روان شناسی موفقیت اختراع شده.
انگار که باید امید داشت اما درباره امید هم مثل نیایش نباید منتظر بود که ثمره ش دقیقا چه جور چیزی چه مسیری و با چه کیفیتی باشد.

محمد جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:54 ب.ظ

سلام
به طور اتفاقی وقتی گزاره ها را میخوندم اومدم تو صفحه شما.
راستش رو بخواهید به نظر من ذهن موفقیت را باید ترویج داد و من فکر میکنم ترویج دادنش بهتر از ندادنش هست
ولی نکته در این هست که تعریف ادمها از تلاش و رسیدن به موفیقت متفاوت است
مثلا یک کارمند معمولی که میخواهد به خود تکانی بدهد روزی ٣ ساعت اضافه کار کردن را یک حرکت به سوی موفیقت می داند سوای اینکه ایا اصلا کاری که انجام میدهد واقعا تاثیر مثبتی دارد یا نه؟
معمولا این گونه افراد پس از مدتی تلاش و عدم دریافت نتیجه سرخورده می شوند و تبدیل به ادمی میشوند که می گویند همه حرفهای موفیقت چرت است.
البته کل نظر خود را فقط به سوی کارمندی که با روزی چند ساعت اضافه کاری ارزوی موفیقت بسیار در سر می پروراند نچرخانیم
دوستان بسیار داشته ام که سالها تلاش کرده اند باز هم در ترازوی موفقیت وزن خوبی نداشته اند
انها اتفاقا به مانند مقالات موفیقت که می خواینم یا در مورد صاحب شرکتهای بزرگ خروس خان بیدار می شدند تا بوق سگ کار می کردند
ولی از انجاییکه همه چیز در کشور ما مانند یک موج عمل می کنند و مردم خیلی ساده لوحانه با مسایل برخورد می کنند و به طور مثال زمانی که فیلم قانون جذب که بادم نیست اسمش چی بود امده بود هر جا میرفتی سخن از ان بود و همه عکسهایی از چیزهایی که می خواستند کنار ایینه دستشویی زده بودند تا هر روز با دیدن انها یک روز صاحب ان شوند
نیاز به اموزش بیشتر و اگاهی مناسب از این سو است و ارایه مطالب کلی به غیر از اینکه افکار را خراب می کند فایده دیگر ندارد
نظر شخص بنده این است که عده کثیری از افراد که ارزوهای بزرگ در سر می پرورانند حاضر به پرداخت هزینه های ان نیستند و اصلا این کاره نیستند و همین که انها در قضیه توجیه شوند باعث این می شود که انها بهتر زندگی کنند و از وضعیت موجود خود لذت بیشتر ببرند تا اینکه همیشه سرخورده باشند. و فکر میکنند می توانستند بیل گیتس باشند

درفش کاویان پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:45 ق.ظ

عالی بود

زهرا پنج‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:07 ق.ظ http://4657.blogfa.com

من رشته ام روانشناسی نیست و زیاد نمیتونم تخصصی نظر بدم اما بر حسب تجربه هایی که داشتم میگم : من فوق العاده زیاد مشکلاتی تو زندگی داشتم که کمر هر ادمی رو میشکونه یه تایم زمانی کاملا گیج و نا امید به همه چی نگاه میکردم خسته از همه چیز و همه جا به فکر چاره و را ه حل افتاده مقاله های زیادی در مورد مثبت اندیشی خوندم اینکه با افکار مثبت و اینکه اگر بخواهی به چیز ی برسی باید اونو ملکه ذهنت کنی و اینکه اگه به چیزی زیاد فک کنی حتما به اون میرسی ( البته منظورم اهداف بود نه انسانها ), و واقعا رو م تاثیر گذاشتن هیچ چیز مطلق نیست اما همین امید و تلقین که من اگه بخام میتونم باعث میشه نیرویی تو رو به جلو هل بده و تو واقعا بهش برسی اگر اطرافیان بهمون نیروی منفی میدن ما خودمون به خودمون دلداری میدیم به خودمون تکیه میکنیم و تلاش میکنیم تا برسیم حرف برای گفتن زیاده, ممنونم

حمید دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:52 ق.ظ

با سلام به همه دوستان من نظرات شما رو خوندم
نویسنده عزیز قانون بر جهان هستی حاکمه ینی سر خود نیس
که یکی پول دار و یکی غرق در بدختی و نداری هستش
هر چیزی علتی و هر علتی معلولی دارد
اگر کسی معلول بودنش خوشبختی میباشد و علت خوشبختی فرد چیست؟
شاید بگی سرنوشت
شاید بگی شانس
و...
اما اگر اینطوری باشه من در عدالت خداوند شک دارم ینی فردی هزاران میلیارد پول داشته باشه و کسی محتاج نون شبش باشه
پس یک تفاوت شدید به وجود اومد
پس به این نتیجه میرسیم علت خوشبختی خود ما هستیم
اگر قران را مطالعه کنین به این نتیجه میرسین که کل قران در نماد همین موضوع صحبت میکنه
خداوند به هیچ بنده ی خود ظلم نمیکند
این جمله یادتونه؟
{خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنها خود سرنوشت خود را تغییر دهند }
تغییر در خود ینی تغییر در درون
ما برای اینکه میوه ای رو عوض کنیم باید از دل خاک ریشه رو تغییر بدیم
و ریشه از فکر شروع میشه
شما نمیتونین حتی بدون فکر دسمال کاغذی رو بردارید
به نظر شما میشه به دستشویی فکر کنید و به سمت دستمال کاغذی بروید؟
به قول مسیح در انجیل میگه
بخواهید تا به شما داده شود در را بزنید تا برای شما گشوده شود
بخوام ساده بگم نسبیت ما با دنیا همانند ما تو رستورانه
اگر ما بریم رستوران و رو صندلی بشینیم برای ما پیشنهاداتی از نوع غذا میاد
ولی اگر ما در خواست نکنیم چیزی برامون نمیارن
و درست مثل همین
هر چیزی که هر روز میبینیم پیشنهاد جهان هستی و قدرت مطلق{خدا}برای ماست وختی بی توجهیم وختی میگوییم اینها برای افراد خاصه از قافله عقب میمونیم
خواستن همین نیست که من بشینم خونه بگم من میخوام میلیونر بشم از آسمون پول بریزه برامون
خواستن ینی قرار گرفتن تو فرکانس پول
به قول مولانا به گدا قد گدا دهند
بیشتر توضیح بدم وختی ما بیشتر به پول فکر میکنیم جهان هستی و قدرت برتر{خدا}ما را تو شرایطی قرار میده که بتونیم به اون پول برسیم
افرادی شرایطی که مارا به خاسته هایمان برسونن
دوستان قانون قانونه نگیم خدا بی رحمه اول خود شناسی بعد خدا شناسی
مثلا من و یه فرد بسیا بسیار صالح و خداپرستو ...بریم پشت بوم عاغایون خودمونو پرت کنیم قاون جاذبه ی زمین هر دومونو میکشه و در آخر هر دومون میمیریم قانون برای همه هس خوب و بد نمیشناسه
امیدوارم حرفام بتونه به دوستان کمک کنه....مرسی کلی

سرزده چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 04:51 ب.ظ

با سلام
ولی من کاملا به این طرز فکر عقیده دارم و تا حالا هرچی خواستم با همین روش بهش رسیدم حالا شاید نظر شخصی شما باشه ولی حتما امتحان کنید هرچیزی که بخواید رو می تونید بهش برسید ولی انرژیتون باید بالا باشه . موفق باشید

صالح چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 04:40 ب.ظ http://saleh

سلام
من دوست دارم موضوع خواستن توانستن رو تو کلاس ارائه بدم میشه کمکم کنید و بگین ک از چ کتاب هایی میتونم استفاده کنم؟
ممنون میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد