تراوش های ذهن یک مشاور

«خواننده عزیز، کپی برداری از مطالب صرفا با ذکر منبع یا لینک مستقیم مجاز می باشد.»

تراوش های ذهن یک مشاور

«خواننده عزیز، کپی برداری از مطالب صرفا با ذکر منبع یا لینک مستقیم مجاز می باشد.»

داستان غرور (4)

رسیدیم به اینجا که اگر بکار بردن مکانیسم های روانی که در دوران کودکی موثرترین ابزار درونی مراقبت از تمامیت وجودی کودک در مقابل فشارهای بیرونی هستند به صورت یک عادت ثابت در بزرگسالی نیز ادامه پیدا کند، شخصیت فرد به شخصیتی متظاهر، دروغکار و فریبکار تبدیل می شود که در تعامل با دیگران توانایی نشان دادن خودش یا بهتر بگویم، خود واقعی اش را ندارد.  

 

چنین فردی آنچه که بروز می دهد چیزی است که به تصور خودش خوب، مطلوب و بی عیب و نقص به نظر می رسد. شخصیتی که ظاهرا نه تنها ضعیف و آسیب دیده جلوه نمی کند بلکه قوی، مطمئن و مسلط به امور زندگی به ویژه زندگی اجتماعی است. یک خود ایده آل و موفق که قادر است همیشه از پس خودش برآید و نقطه ضعفی هم از خود نشان نمی دهد تا مبادا کسی او را ضعیف و شکننده بپندارد. چون اگر چنین شود ممکن است همه احساس ناکامی ها، اضطراب ها و ترس ها و رنجش های دوران کودکی دوباره زنده می شود و بار دیگر به احساس ارزشمندی و اعتماد به نفس او (که البته بیشتر کاذب است) لطمه بزند. پس به انگیزه پیشگیری از چنین عواقبی هرچه بیشتر بر روی خود ایده آل وانمود شده اش تمرکز می کند و از خود واقعی اش دور و دورتر می شود.  

 

با این توضیحات حالا وقتش رسیده که به خودتان سری بزنید و قدری درباره احوال خودتان تأمل کنید. برداری را تصور کنید که در یک سرش آدمی قرار گرفته که خود واقعی اش با خودی که به دیگران بروز می دهد تقریبا یکسان است و در سر دیگر٬ آدمی قرار گرفته که خود واقعی و خود وانمود شده اش دو چیز متفاوتند و موقعیت تقریبی خودتان را روی این بردار پیدا کنید. تذکر می دهم که وضعیت مطلق دو سر بردار را فرضی بگیرید و ارزیابی صفر و یکی را کنار بگذارید و واقع بینانه فکر کنید.  

 

قطعا این ارزیابی کار ساده ای نیست و خوب است که برای آسان کردنش سوالاتی را مطرح کنم که بااستفاده از آنها بهتر بتوانید از عهده این کنکاش درونی بربیایید.  

چقدر در حضور دیگران سعی می کنید مراقب جایگاه و پرستیژ اجتماعی تان باشید؟

چقدر تلاش می کنید به شیوه های مختلف به دیگران بفهمانید که شما بهتر یا قوی تر از آنی هستید که آنها تصور می کنند؟ چقدر خود را پرتحمل و آسیب ناپذیر جلوه می دهید؟

چقدر تلاش می کنید دیگران را وادار کنید که در حضور شما مراقب رفتار و طرز برخوردشان باشند؟

چقدر برای شما اهمیت دارد که مردم از شما حساب ببرند و برای شما احترام ویژه ای قائل باشند یا توقعات شما را برآورده کنند؟

اگر کسی به شما بی توجهی کند و موجب رنجش شما بشود، چه احساسی به شما دست می دهد؟ شدت این احساس چقدر است؟

چقدر در درونتان٬ حساس و زودرنج هستید؟  

 

اگر کمی دقت و تمرکز به خرج دهید با فکر کردن به این پرسش ها متوجه خواهید شد که تا چه اندازه انرژی خود را صرف محافظت از «خود»ی می کنید که وانمود کرده اید و ساخته و پرداخته ذهن و تخیل شماست یا صرف «خود»ی می کنید که واقعا هست و هر روز بیشتر از دیروز درگیر مسائلش هستید و در حال کشف و شناختن خصوصیات و ضعف ها و قوت هایش. خودی که حتی اگر کسی از آن باخبر نباشد شما از وجود پرتلاطمش -که درست برخلاف ظاهر آرام و مطمئن غیر واقعی تان است- آگاهید و خواستگاه احساسات عمیق درون شماست.  

 

 

خود واقعی من و شما از ضعف ها و آسیب ها و عیوب مختلف منزه نیست. آنقدر قدرتمند نیست که رنجش ها و غمهایش را نادیده بگیرد یا ناکامی ها و شکست هایش را با توجیه های مختلف موفقیت و افتخار جلوه دهد. آنقدر ضعیف نیست که نیازمند مهربانی ها و حمایت های ویژه مردم باشد. آنقدر شجاع و نترس نیست که تن به هر جسارت و ماجراجویی ای بدهد. آنقدر سخاوتمند نیست که رنجش هایش را دائما کتمان کند . آنقدر بی رحم نیست که ادعا کند قادر است از همه انتقام بگیرد. خود واقعی ما گاهی عمیقا دچار احساسات منفی می شود. عمیقا می ترسد یا مضطرب می شود، غمگین می شود، دلسرد می شود، پشیمان و دچار حسرت می شود، احساس تحقیر می کند، احساس تنهایی و بی مهری می کند.  

 

با این اوصاف با خودتان صادق باشید و ببینید بیشتر با خود واقعی تان زندگی می کنید یا با خود ایده آلی خیالی تان؟ ببینید بیشتر «واقعا ... هستید» یا «باید ... باشید»؟  

 

حرف آخر: در کاویدن درونتان هر کجا به «باید»ی خوب و دوست داشتنی رسیدید که واقعا واجد آن نیستید اما لااقل دیگران «باید» شما را به آن ویژگی بشناسند، به احتمال زیاد رد پای غروری را پیدا کرده اید. به خودتان تبریک بگویید و امیدوار باشید که بتوانید رد پاهای دیگر را هم شناسایی کنید. غرور ما آدم ها معمولا یک عنصر ساده و تک واحدی نیست بلکه چندگانه و مرکب است. مرکب از انواع «خود» های خیالی و تصنعی که هر کدام قرار است در موقعیتی به کار بیایند!! 

این قصه سر دراز دارد، پس تا بعد...  

 

موفق باشید   

نظرات 5 + ارسال نظر
زینب چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:57 ب.ظ http://blog.haminaa.com

بنظر میاد هم داره کار ما سخت میشه هم بحث ها تخصصی تر میشه. حالا واقعا پاسخی که به این سوال های میدیم صادقانه ست؟ ممکن نیست تو جواب به این سوال ها هم ناخودآگاه به خودمون دروغ بگیم؟

آفرین! کاملا درست حدس زدی نه تنها چنین چیزی ممکنه بلکه
احتمالش خیلی هم زیاده و اتفاقا سخت ترین مانع برای شروع کار همین نادانی و دروغ های ناآگاهانه ای است که به خودمان می گوییم(شاید روزی هم پای داستان دروغ نشستیم)
مخصوصا اگر غرور جزء ثابتی ازشخصیت فرد شده باشد به احتمال بسیار زیاد چنین فردی توان و صلاحیت کافی برای پاسخ راست دادن به این پرسش ها را ندارد حتی اگر خودش بخواهد.
شاید حالا خودت بتونی به سوالی که قبل تر پرسیده بودی جواب بدی. بحث درمان غرور. کسی که دچار غروره خیلی سخته که بتونه آگاهانه خودش رو از بیرون دایره نگاه کنه بنابراین اگر واقعا بخواد دنبال درمان این مشکل باشه به کمک متخصصی که میتونه چنین نقشی رو ایفا کنه، احتیاج خواهد داشت وگرنه چه بسا با جهل مرکب (به قول مولانا) وضع رو از آنچه که هست بدتر بکند.
در ادامه قصد دارم تا حدی به این نکته هم بپردازم.

احمدوند جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ق.ظ

سلام
یاد کارگاه خودشناسی افتادم.......گاهی این فرایند به طور آنی اتفاق می افته و خود ادم می دونه بافلان نوع برخورد غرور یا پیامد حاصل از آن اتفاق می افتد مثلا هر وقت از آدم تعریف می کنند آدم یک آن افت می کند (این یکبار برام مطرح کرده بودید این مورد در خیای از کارهای زندگی برای من می افته که باعث افت یا توقف آن کار یارفتار مورد نظر می شه انگار یه حس درونی بهت میگه خلاف این ویژگی را نشان بده منظورم اینه که یه جوری بالا رفتن مثل حس غرور نیست برعکسه!در مورد من کار به جایی رسیده که دقیقا می دونم این اتفاق یعنی افت به دلیل تعریف می افته!یعنی میشه گفت این هم مثل حس غروره؟

سلام
متوجه منظورت نشدم لطفا یه مقدار واضح تر بگو.
البته در یادداشت بعدی دقیقا غرور رو تعریف می کنم، شاید بهتر باشه بعد از آن دوباره سوالت رو مطرح کنی.

اعتدالی شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ب.ظ

عالی

اعتدالی شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ

خانم جم گاهی هم ما درگیرودار نشان دادن خودی هستیم که گرچه ما نیستیم اما در تقلای شدن به آن .
اگر اشتباه نکنم در روانشناسی مطالبی هست پیرامون آنکه آنچه را میخواهید شوید نشان دهید گرچه نباشید چون میشوید!
حالا از کجا بفهمیم این مرداب غروره یا رودی خروشان!؟

متشکرم،سوال بسیار بجا و دقیقی رو مطرح کردید. حقش اینه در نوشته مستقلی به آن پاسخ بدم...

اجمالا باید بگم مسئله اصلی سر «آگاهی» ما نسبت به خودمان و نیت درونی مان و در نتیجه فریب ندادن خودمان (و دیگران) است. اینکه شما بدانید یک آدم معمولی هستید که در حال بهتر شدن است و از وضعیت قبل و بعد خودش و کم و کیف حرکتش آگاه است، یک چیز است و اینکه فقط سعی کنید که ظاهرتون شبیه به کسی باشه که به آن مرحله رسیده و دائما از چنین موقعیت جعلی ای محافظت کنید تا هم خودتان و هم بقیه این موضوع را باور کنند چیز دیگری است. احساسات، رفتارها و واکنش های شما در این دو حالت با همدیگر بسیار متفاوت است و به عنوان یک فرد اهل رشد حتما باید تفاوت هاش رو بشناسید.


تظاهر کردن به خوبی -در رفتارها- به قصد اینکه شخص به مرور به شخصیت بهتری تبدیل بشه حرف درستیه و در رهنمودهای بزرگان دینی هم دیده می شود اما شرطش اینه که به طور همزمان روی تغییرات ریشه ای (که فکری و عاطفی هستند) هم کار کند یا لااقل تا حدی حواسش رو به آنها بده و گرنه اگر فردی گرفتار خودفریبی باشه به نظر من از چنین تاکتیک درستی، استفاده غلط می کنه. پس به این منظور باید حداقلی از خودآگاهی رو داشته باشیم.

آناهیتا جمعه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 03:30 ق.ظ

خسته نباشید مرسی
خیلی راحت بیان کردید چون همین هارو تو کتابای خانوم هرنای ۵۰۰ خط توضیح می ده ینی آدم از خوندنش خسته می شه، بعد هم یه جوری نوشته که لج آدم از همه چیز در میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد